گفت‌وگو دربارۀ سه فیلم گوزن‌ها، بایکوت و دندان مار

گزارش نشست ششم (۲۸ مهرماه ۱۴۰۲)

تسخیر شهر در سینمای قبل و بعد از انقلاب

در این نشست از سلسله نشست‌های هنرهای تصویر‌ی ـــ معمار‎ی و شهر از دریچۀ سینما ـــ که با همکار‌ی مجموعۀ فرهنگی ــ هنر‎ی برج ‎آزادی برگزار شد‎، اعضای گروه یله با همراهی کارشناسان و مهمانانی چون سیاوش خوشدل، مهدی همتی و مونا نصرتی حسینی به تماشای بخش‎‌هایی از فیلم گوزن‌ها، بایکوت و دندان مار نشستند و ضمن نقد و بررسی لایه‌های مختلف این آثار، مصادیق گوناگون تسخیر شهر در سینمای قبل و بعد از انقلاب را مورد بحث قرار دادند. مجتبی محمدظاهر‎ی ـــ معمار و پژوهشگر مطالعات شهر‎ی ـــ و میلاد دارایی ـــ نویسنده، منتقد و محقق سینما ـــ کارشناسان حاضر در این نشست بودند. حنا شجاعی ـــ پژوهشگر معمار‎ی معاصر و سینما ـــ نیز دبیر این جلسه بود.

نشست با توضیحات فاطمه فرهنگی نیا در باب معرفی استودیو و همکار‌ی با مجموعۀ فرهنگی ــ هنر‌ی برج آزادی در فصل سوم کار‌ی آغاز شد. پس از آن، حنا شجاعی با اشاره به وجود ارتباط دوسویه میان شهر و سینما، این دو عنصر را تکمیل‌کنندۀ یکدیگر دانست. به گفتۀ او، شهر در جایگاه بستر‎ی است که سینما را ممکن می‌سازد و سینما رسانه‌‎ای است که شهر را توسعه می‌‎بخشد. او ضمن شرح خلاصه‌ای از داستان هر سه فیلم با رویکرد تسخیر، تغییر و تولید فضا در شهر و اندرونی، حاضران نشست را به تماشای گزید‎‎ه‌ای از آن‌ها دعوت کرد.

پس از نمایش فیلم، مجتبی محمدظاهر‎ی با تشریح مراحل توسعۀ شهر‎ی، به بررسی ساختار شهر تهران در سال‌های پیش و پس از انقلاب پرداخت.  بی‌نظمی حاکم بر جامعۀ شهر‎ی،  معضل حومه‌نشینی در پی مهاجرت گسترده به پایتخت در دوران جنگ، و وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی، از موارد برجستۀ موجود در دو فیلم مسعود کیمیایی، گوزن‌ها (قبل از انقلاب) و دندان مار (پس از انقلاب)، به شمار می‌آید و تباهی شهر را با دقت و ظرافت به تصویر می‌کشد.

میلاد دارایی سخنش را با تحلیل فیلم بایکوت، اثر محسن مخملباف، آغاز کرد و آن را مصداقی از نمایش تسخیر فضای شهر‎ی به دست برخی احزاب سیاسی و در مقابل، محرومیت اقشار دیگر از این فضا دانست. مفاهیمی چون فضا، مکان و نامکان، از مفاهیم کلیدی مورد بحث در این نشست بودند.

در بخش انتهایی، زمانی به طرح پرسش و پاسخ میان مهمانان و کارشناسان اختصاص یافت و گفت‌وگوی بیشتر‎ی پیرامون لایه‌‎های مختلف شهر شکل گرفت. در پایان نشست عکسی دسته‌جمعی با حضور کارشناسان، حاضران و اعضای استودیو یله به یادگار ثبت شد. در ادامه، یادداشت «قدرت» پنهان در پناه «فضا» نوشتۀ سیاوش خوشدل، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی، را که دربارۀ فیلم گوزن‌ها و موضوعات طرح شده در نشست است می‌خوانیم.

نگارنده: درسا گلابی.

«قدرت» پنهان در پناه «فضا»

در نشستی که به همّت استودیو یله برگزار شد، فیلم‌های گوزن‌ها و دندان مار مسعود کیمیایی و بایکوت محسن مخملباف از منظر تسخیر فضای شهر‌ی مورد بررسی قرارگرفت. اشارات و نکاتی که از سوی کارشناسان حاضر در نشست ـــ به‌طور خاص دربارۀ فیلم گوزن‌ها ـــ مطرح شد، پیوندهایی با مسائل و جریان‌های سیاسی دهۀ ۵۰ و مشخّصاً چند نقل‌قول و تحلیل را به ذهن من متبادر کرد که در این یادداشت کوتاه به آن اشاره می‌کنم.

۱. شخصیت «قدرت»، با باز‌ی فرامرز قریبیان، مردی است زخمی و مصمّم. از صفات ظاهر و باطن او و نیز پایان‌بندی فیلم ـــ که گروهانی تحت فرماندهی فردی با لباس شخصی، یعنی ساواکی، برای دستگیر‌ی او اعزام شده‌اند ـــ این نتیجه به دست می‌آید که او یک چریک چپ فرار‌ی است. نخستین چیز‌ی که او به دنبال آن است، «جا» است. او جایی ندارد که در آن پناه بگیرد. نیاز به پناهگاه، او را به سمت دوست قدیمش، که مبصرشان بوده، می‌برد.

۲. «سیّد رسول»، مبصر سرشناس مدرسه، اینک در اوضاعی بحرانی و ضعیف قرار دارد. در اندرونی خانه، از عشق ورزیدن عاجز است. در عرصۀ خانۀ بزرگِ آشفته، ضعیف است و ناظر در برابر سازوکار‌ی که تحت لوای «قانون» فشار و تحقیر را بر همسایگان روا می‌دارد. در محل کارش در کنجی گنجیده است که کسی کار‌ی به کار او ندارد؛ چنانکه زن بلیت‌فروش باورش نمی‌شود که کسی آمده باشد از او سراغ بگیرد. او در ارتباط با قدرت فسادگستر‌ی که جوانان را به دام اعتیاد می‌کشد نیز ضعیف و ذلیل و قربانی است.

۳. در کنار همۀ ندار‌ی‌ها و کاستی‌ها، سیّد دو چیز دارد: اتاقی بزرگ و روشن و دیگر‎‌ی مرامی که شاید در آغاز فیلم تنها نمایش و ادای آن برایش مانده باشد. این اتاق بزرگ و روشن و آن مرامی که سیّد به آن شناخته شده بود، نقطۀ اشتراکی است میان قدرت و سیّد. قدرت بی‌جا و مکان است و بی‌پناه و مأوا. تا اینجا قدرت است که از سیّد نفع برده؛ امّا هم‌نشینی با قدرت سیّد را بر آن برمی‌دارد که آرام‌آرام علیه سازوکارهایی که به تضعیف و تحقیر او منجر شده بود، بشورد. فرقی هم نمی‌کرد که این سازوکار علیه صاحب‌خانه‌ای باشد که حرفش پشتوانۀ قانونی دارد، یا قاچاق‌فروشی که جرثومۀ فساد و تباهی جوانان است. البته سهم هر یک از این دو متفاوت است.

 این خلاصه‌ای از روابط و کنش و واکنش‌های شخصیت‌های داستان است. سیّد در پیوند با قدرت شکوه گذشتۀ خود را بازمی‌یابد؛ این بار نه به‌صورتی دروغین و التماسی چنانکه از بازیگر تئاتر خواسته بود. قدرت نیز در پناه خانۀ سیّد امکان اثرگذار‌ی بر سیّد یافته بود. این بده‌بستان با برخی از نقل‌قول‌ها و تحلیل‌هایی که پیرامون پیوند چپ‌ها با نیروهای مذهبی یا مردم عادی مذهبی خوانده و شنیده‌ام، هم‌خوانی‌هایی دارد.

۱. احمد قریشی، از شهریور ۵۶ تا مهر ۵۷ رئیس دانشگاه ملّی (شهید بهشتی امروز) بوده است. او ــــ که در دوران اوج‌گیر‌ی فعّالیت‌های ضدّحکومت شاهد وقایع بوده ــــ طیف‌های سیاسی دانشجویان و فعّالیت‌ها و روابط آن‌ها را این گونه توصیف می‌کند:

«به چند دسته بودند. آن‌موقع خب البته همه مخالف شاه بودند. مخالف رژیم بودند، ولی این‌ها تویشان هم از این مجاهدین داشتیم، هم توده‌ای داشتیم، هم مسلمان داشتیم، همه‌جور داشتیم. در دانشگاه اغلب این جنبش‌ها باز از توی مسجد دانشگاه شروع می‌شد. جایی بود که خب هیچ‌کس هم نمی‌توانست چیز‌ی بگوید. می‌رفتند توی مسجد که نماز‌ی بخوانند، بعد تفسیر قرآن می‌کردند. قرآن می‌خواندند، تفسیر قرآن می‌کردند، به آن نحوی که خودشان می‌خواستند. شعار‌ی هم که می‌دادند اللّه‌اکبر بود که هیچ‌کس نمی‌شد بهش اعتراض بکند می‌گفتند: اللّه‌اکبر. با اینکه جریان سیاسی بین بیشتر جنبۀ مذهبی داشت، ولی چپی‌ها پشت پرده از همه بیشتر فعالیت می‌کردند و پشت پرده واضح بود که چپی‌ها این مذهبی را می‌چرخاندند در آن‌موقع».

مطابق سخن قریشی، پتانسیل فضاهای مذهبی و موجه بودن آن‌ها، امکان فعالیتی را به آن‌ها می‌داده که دست حکومت در مقابله با آن بسته بوده است. در جامعه‌ای که سال‌ها فضای باز سیاسی وجود نداشته، حیاط خلوتی که کسی نمی‌تواند آن را نفی و انکار کند، جای مناسبی است برای اینکه تبدیل بشود به سنگر‌ی برای اعتراض و اعلام وجود. تا آنجا که گروه‌های نفی‌شده و انکارشده نیز به این پناه و سنگر محتاج می‌شوند.

۲. محمد باهر‌ی، یار وفادار اسداللّه علم و وزیر دادگستر‌ی در دولت ناکام جعفر شریف‌امامی، نقل می‌کند که در جلسۀ شورای امنیت کشور ـــ مورّخ شانزدهم شهریور ۵۷ ـــ سپهبد ناصر مقدّم، آخرین رئیس ساواک، به نفوذ کمونیست‌ها از طریق مذهب اشاره کرده است:

«آن‌جا صحبت شد و در گزارشی که مقدم داد گفت که پول و ایادی خارجی در این تظاهرات دخالت دارد. من این‌جا بهش گفتم: ” تیمسار این حرف را با مدرک می‌گویی یا حرف‌های تبلیغاتی است؟“ گفت: ”نه مدرک داریم“. همان‌جا بود که تیمسار مقدم گفت که از چندی به این ‌طرف کمونیسم بین‌الملل متوجه شده که باید از طریق مذهب فعالیت خودش را در کشورهایی که به مبانی مذهبی معتقدند توسعه بدهد و گفت پشت این اِلمان‌های مذهبی و پشت این تظاهرات مذهبی کمونیسم بین‌الملل است و صریحاً گفت پول خارجی و عوامل خارجی است».

۳. داریوش همایون، روزنامه‌نگار و مدیر روزنامۀ آیندگان که در دولت جمشید آموزگار به وزارت و سخن‌گویی دولت نیز رسید، نیاز روشنفکران ایرانی به استفاده از پتانسیل جامعۀ مذهبی را این گونه تشریح می‌کند:

«روشنفکران ایرانی، که بعد از ۱۳۲۰ از موضع به‌کلی غیرمذهبی و لائیک و حتی ضدّمذهبی شروع کردند در طول سال‌ها به تدریج به مذهب روی آوردند؛ نه اینکه در وجدانشان در ضمیرشان انقلابی، تحولی روی داد و مذهبی شدند و خدا را دوباره کشف کردند، به هیچ وجه. به‌کلی جنبۀ سیاسی و فرصت‌طلبانه داشت. یعنی همان‌طور که نفوذ مذهب در جامعه محسوس‌تر شد، همان‌طور که کشورهای اسلامی در جامعۀ ایران نفوذ بیشتر‌ی پیدا کردند و همبستگی اسلامی در جامعۀ ایران مطرح شد، این روشنفکران یک کشفی کردند. متوجه شدند که اسلام یک نیروی سیاسی فوق‌العاده قابل ملاحظه‌ای است و پیوستند به آن. به‌هیچ‌وجه این صحیح نیست که روشنفکران ایرانی ارتباطی با تودۀ مردم نداشتند. سخت ارتباط داشتند و سخت تحت تأثیر تودۀ مردم بودند. شاید از این جهت روند جامعه ایرانی متفاوت بوده که در جامعه‌های دیگر تودۀ مردم بودند که از روشنفکران تبعیت کردند، ولی ما در ایران کاملاً شاهد یک روند برعکس هستیم؛ روشنفکران بودند که گرایش‌های توده‌ای را پذیرفتند و مدافعش شدند و به این گرایش‌ها دامن زدند».

همایون ـــ خلاف رئیس ساواک که مسائل را از زاویۀ امنیتی تحلیل می‌کند و عاملیت را در ردّ پول و تحریک عوامل خارجی می‌بیند ـــ به عوامل و زمینه‌های فرهنگی و فکر‌ی منجر به پیوند مورد اشاره می‌پردازد.

تجلّی پیوند مذکور در پوشش زنان

احتمالاً سخنان هما ناطق، استاد و پژوهشگر چپ‌گرا، را شنیده‌اید که پذیرش حجاب را به قیمت رسیدن به آزادی و رهایی از شرّ امپریالیسم مفید می‌داند. احمد قریشی جوّ عمومی دانشجویان را با اشاره به تغییر پوشش دختران دانشجو این‌گونه توضیح می‌دهد:

«این را شما […] خیلی آسان می‌دیدید توی قیافه دختران دانشکده ـــ این‌هایی که با چادر می‌آمدند. قبلاً مثلاً چادر به سر نداشتیم. حتی من یادم هست یک خانمی داشتیم در دانشکدۀ اقتصاد، ارمنی بود ولی چادر سرش می‌کرد. یک‌روز نشستم باهاش و گفتم: ”دختر مگر تو مسلمان شده‌ای؟“ گفت: ”نه‌خیر“. گفتم: ”چادر چرا سر می‌کنی؟“ گفت: ”این به‌عنوان اعتراض است، چادر از لحاظ مذهبی نیست“. گفت: ”هیچ‌کدام از این دخترایی که چادر سرشان است اعتقاد ندارند“. گفت:” این به‌عنوان اعتراض است. یک سمبل اعتراض به حکومت است این چادر“…».

برای آنچه از احمد قریشی، محمد باهر‌ی و داریوش همایون نقل شد، به پروژۀ تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد ارجاع می‌دهم و بازمی‌گردم به گوزن‌ها. اوّلین تصویر‌ی که از فاطی می‌بینیم، حضور در صحنۀ تئاتر است. زنی که تئاتر باز‌ی می‌کند و خود را می‌آراید. شاید در نگاه نخست، بینندۀ فیلم این دوران را چشم‌انتظار رقص و آواز یا نمود عینی روابط عاشقانه بگذارد؛ امّا مقایسۀ نخستین تصویر این زن با آخرین تصویر او با سخنان قریشی هم‌خوانی دارد. در آخرین تصویر، فاطی را با چادر می‌بینیم که با دستور و درخواست سیّد، به خانۀ خواهرش می‌رود و از مهلکه می‌گریزد. چادرش هم نه به سبک فیلم فارسی‌ها، رها و برای خالی نبودن عریضه، بلکه درست‌وحسابی و سفت‌وسخت بر تن پوشانده‌شده.

شاید به همان نسبتی که سیّد شکوه و قدرت ازدست‌رفتۀ خود را بازیافت، فاطی نیز به حریم امن چادرش بازگشت. فراموش نکنیم که او در محل کار مورد آزار همکار مردش بود و در خانه هم باز‌ی کردن نقش‌های گوناگون را بیشتر یک کار خسته‌کننده و رنج‌آور می‌دانست که بابت زحمت آن می‌تواند از مرد خانه طلبکار و شاکی باشد.

نگارنده: سیاوش خوشدل، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی.

نمایش همه جمع کردن