گفت‌و‌گو دربارۀ کتاب در ستایش سایه‌ها

گزارش نشست دوم (۳ مردادماه ۱۴۰۱)

در ستایش سایه‌ها: نوشتۀ جونیچیرو تانیزاکی، ترجمۀ علیرضا شلویر‌ی

این نشست از سلسله نشست‌های معمار‌ی‌خوانی ــ معمار‌ی از دریچۀ منابع مکتوب ــ  با حضور علیرضا شلویر‌ی، مترجم  کتاب، در خانۀ اردیبهشت اودلاجان برگزار شد. اعضای گروه یله با همراهی استادان و جمعی از مهمانان به گفت‌و‌گو دربارۀ کتاب در ستایش سایه‌ها نوشتۀ جونیچیرو تانیزاکی پرداختند.

در ابتدای جلسه، علیرضا شلویر‌ی با اشاره به مفاهیم مدنظر نویسندۀ‌ کتاب و شرح آن‌ها، اثر جونیچیرو تانیزاکی را اثر‌ی کلاسیک برشمرد که امروزه در نقاط مختلف جهان مورد استفادۀ‌ علاقه‌مندان و دانشجویان حوزۀ‌ معمار‌ی قرار می‌گیرد. او صحبتش را با تعریفی از «معلم خوب» و «معلم بزرگ» آغاز کرد: «معلم خوب کسی است که برای بیان مسئله توضیحی کافی داشته باشد و دید روشنی از موضوع را به مخاطب خود انتقال دهد؛ اما معلم بزرگ‌ کسی است که با ایجاد عنصر شک و تردید در طرف مقابل، او را به اندیشه‌ورز‌ی و تجدیدنظر درمورد دانسته‌های خود وادار کند».

تانیزاکی از هر دو رویکرد ذکرشده در نگارش کتاب خود بهره برده است. او نه‌تنها مانند معلمی خوب، جزئیات فرهنگ ژاپنی را برای مخاطبان ترسیم کرده، بلکه تجربه‌های زیستی خود را با آن‌ها به اشتراک گذاشته و با توضیحات دقیق و شفاف، آن‌ها را از ناشناخته‌ها آگاه کرده است، در لایۀ‌ دیگر‌ی از کتاب که باعث القای بی‌زمانی به مخاطب می‌شود، مؤلف با طرح سؤالی، ما را به تفکر واداشته است: «اگر بپذیریم معمار‌ی بیان منطقی طبیعت ماست، در زمانه‌ای که ارتباط ما با معمار‌ی به‌مثابۀ کار‌ی دستی و دانشی بر پایۀ‌ حکمت، ازبین رفته و مسائل دیگر‌ی، خارج از چارچوب معمار‌ی ــ مانند سرمایه‌دار‌ی، اقتصاد، جلب توجه، و قطع ارتباط با سنت ــ دست بالا را دارند، ما تا چه اندازه می‌توانیم به این بیان منطقی طبیعت خود وفادار بمانیم؟ با وجود بحران‌هایی که امروزه در شهرها با آن‌ها مواجهیم، مانند بحران شکست ایده‌های مدرنیست‌ها و ایجاد شدن موجی سطحی به نام پست‌مدرنیسم و فروکش کردن دوباره‌اش چه در مشرق زمین و کشورهای در حال توسعه و چه در غرب، چگونه می‌توانیم پاسخی درخور به این مسئله بدهیم؟ آیا می‌‌توان پاسخ به این نیاز را خواسته‌ای لوکس دانست که برآورده کردن آن از عهدۀ قشر متوسط جامعه خارج است؟ در این حالت، معمار‌ی بدنۀ‌ جامعه به چه وضعی دچار خواهد شد؟ این سؤال، سؤالی بیدار و زنده‌ است که کتاب تانیزاکی را به اثر‌ی کلاسیک تبدیل می‌کند. برای روشن کردن ابعاد این سؤال و رسیدن به هدف تانیزاکی از نگارش کتاب، باید به نکاتی در زمینۀ‌ تاریخ معمار‌ی توجه داشته باشیم. کلمۀ‌ معمار‌ی  کلمه‌‌ای گویا است که بخش اول آن، آرشه، به معنی سرآغاز است و بخش دوم اشاره به کسانی دارد که با دست کار می‌کردند. کسانی مانند نجاران و سنگ‌تراشان که مواد سخت را طور‌ی به‌ هم پیوند می‌زدند که بار زیبایی‌شناسانه و معنادار داشته باشد. تا دوران قبل از مدرنیسم و صنعتی شدن ــ پیش از قرن ۱۹ میلادی ــ کلمۀ «آرشیتکت»، با مفهومی که امروز به آن اطلاق می‌شود، وجود نداشت. آرشیتکت‌ها در طبقۀ‌ کسانی بودند که دستشان در پیوند با مغز عمل می‌کرد؛ مانند پزشکان، آهنگران و موسیقی‌دانان. در سیستم کار با دست و استادکار‌ی، ارتباط دست و سر همیشه برقرار بوده است. به‌رغم وجود سلسله‌مراتب میان کارآموز و استادکار در کارگاه‌ها، تمام کسانی که در ساخت چیز‌ی با هم مشارکت داشتند به‌راحتی یکدیگر را نقد می‌کردند و با طرح پرسش‌های خود در حین کار، با شیوۀ‌ یافتن راه‌حل مسائل ایجاد شده آشنا می‌شدند. در نظام استاد و شاگردی آن زمان، شاگرد کسی بود که هفت تا دوازده سال دورۀ‌ شاگردی را می‌گذراند تا به جایگاه استاد برسد. در این دوره، پرتکرارترین پرسش شاگرد از استاد، پرسش دربارۀ‌ چگونگی بود؛ اما استاد کسی بود که توانایی پاسخ به پرسش چرا را هم داشت. استاد می‌توانست بین خود و نیازهای کاربر و جامعه، ارتباط برقرار کند و نیازها را شناسایی کند. در آن دوره، چیز‌ی تولید نمی‌شد؛ مگر درصورتی‌که جنبۀ‌ کاربردی داشته باشد. آن‌ها کار می‌کردند چون به کار، بهبود بخشیدن، و پیشرفت اعتقاد داشتند. هرچند این معادله در دوره‌های بعدی به هم می‌ریزد.

در دورۀ‌ رنسانس، عده‌ای با خروج از این صنوف، به هنرمند تبدیل شدند، هنرمندانی که آثارشان لزوماً کارکرد یا منفعتی اجتماعی در خود نداشت. هنرمند خانه را نمی‌ساخت؛ بلکه خانه‌ای را که مطابق میل و نظر او بود، دیگران می‌ساختند. تا پیش از دورۀ‌ رمانتیک ــ قرن ۱۸ میلادی ــ مسائلی که مرتبط با خلاقیت، آفرینش و کار با دست بودند، با دو معیار اساسی سنجیده می‌شدند: هارمونی یا هماهنگی و کمال. در آن دوره، زیبایی در ارتباط با کمال تعریف می‌شده است؛ وضعیتی که در آن نه می‌توان چیز‌ی از اثر کم و نه چیز‌ی به آن اضافه کرد، بدون آن‌که تأثیرش زائل شود. از دورۀ‌ رمانتیک به بعد، با دگرگونی ارزش‌های سابق، مفهومی به‌نام «دیزونانس» یا «ناهمساز‌ی» جایگزین هماهنگی شد. ناتمامی، غافلگیرکننده بودن و مهم‌تر از همه، نو بودن، ارزش پیدا کرد. ملاک سنجش نه فقط کارکرد بلکه وجود نوآور‌ی در ساخت بود. در نتیجه، ارزش حکمتی که بر اثر استمرار، تمرین و ممارست به دست می‌آمد کاهش یافت و نهایتاً با صنعتی شدن در قرن نوزدهم میلادی، ارتباط دست و سر به‌کلی قطع شد. در این دوره، انواع سیستم‌های الگوریتمی نقش دست را در حرفه‌ای‌ قدیمی مانند معمار‌ی به خاطره تبدیل کردند. در نتیجۀ‌ این روند، خانه‌هایی ساخته شدند که انسان در آن‌ها احساس راحتی نمی‌کرد، شهرها شمایل پیشین خود را از دست دادند و نگاه ما به سنت، به‌صورت سرزمینی غریبه شکل گرفت. در این مقطع زمانی است که کتاب در ستایش سایه‌ها نوشته می‌شود؛ آن هم به‌قلم نویسنده‌ای که از لحاظ سنی، هم‌سن دورۀ‌ اصلاحات میجی است.

شلویر‌ی در مؤخرۀ‌ کتاب، حکایتی از قول همسر تانیزاکی نقل کرده است: روزی معمار‌ی آمد و با افتخار به تانیزاکی گفت که من کتاب شما را خواندم و حالا دقیقاً می‌دانم خانۀ‌ مدنظرتان چه خانه‌ای است. تانیزاکی نیز در پاسخ به او گفت: «محال است که من بتوانم در چنین خانه‌ای زندگی کنم». این جمله را به دو شیوه می‌توان خوانش کرد: اینکه تانیزاکی، به‌دلیل زیستن در زمانه‌ای کاملاً متفاوت نسبت به دور‌ۀ‌ پیشین، نمی‌توانست در خانه‌ای با آن خصوصیات زندگی کند؛ و در خوانش دوم که عمیق‌تر است، تانیزاکی به این موضوع اشاره دارد که اگر معمار‌ی با خواندن کتابی خانه‌ای سنتی بسازد، نتیجۀ‌ کار او قطعاً بی‌معنی خواهد بود. معمارهایی که در گذشته، معمار سنتی به شمار می‌آمدند، هرگز فکر نمی‌کردند که در حال ساخت بنایی سنتی هستند. آن‌ها صرفاً به بیان منطقی طبیعت اطراف خود می‌اندیشیدند. آن‌ها هم به مقتضیات و محدودیت‌ها و امکانات زمانه‌شان توجه کامل داشتند و هم به‌دلیل استنباط و انتقال نسل‌به‌نسل دانش، مسلط بودن بر انسان، جامعه و اقلیم، به این نیاز پاسخ درخور‌ی می‌دادند.

چیز‌ی که اثر تانیزاکی را به اثر‌ی پویا تبدیل می‌کند طرح این پرسش است که ما تا چه حد می‌توانیم از الگوهای سنتی‌ استفاده کنیم؟ آیا این کار ضرورت دارد؟ بیان منطقی طبیعت خود بودن در دورۀ‌ امروز چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

در کتاب در ستایش سایه‌ها، نویسنده  در جایگاه فردی که در همین فرهنگ و خانه‌ها زیسته و سال‌های پایانی زندگی خود را در انزوا گذرانده است، به‌راحتی ایدۀ‌ سایه‌ها را در تمام وجوه فرهنگی ژاپن، که به نظر او دارای اهمیت بوده در اختیار خوانندگان می‌گذارد. او با مثال‌های آنی و فارغ از مناسبت‌های اصول‌ علمی مقاله‌نویسی آن‌ها را با الفبای راز آشنا می‌کند.

در لایۀ‌ عمیق‌تر، ما در این کتاب با یک نیمه‌ـ معمار مواجهیم. در درجۀ اول، معمار خوب کسی است که توانایی دریافت و سپس بیان پدیده‌ها را به دقیق‌ترین شیوه داشته باشد و در وهلۀ‌ بعد، بتواند ایده را محقق سازد.

تانیزاکی در بخش اول، معمار بالقوۀ‌ تمام عیار‌ی است. او با هوشمندی مسائل را درک کرده و در کُنه مطالب فرو رفته است؛ به‌طور‌ی‌که اگر دانشجوی معمار‌ی این کتاب را به‌صورت معکوس بخواند قادر خواهد بود اتمسفر‌ی را که نویسنده توصیف کرده تولید کند.

لازمۀ‌ رسیدن به کمال و پیوستگی، دقت است که زمان زیادی می‌طلبد. در زبان لاتین جملۀ‌ معروفی وجود دارد که می‌گوید: «به‌آرامی بشتاب». به‌آرامی شتافتن، خصلت تمام فرهنگ‌های سنتی دنیا از جمله ایران است. کلید تناقضی که به‌ظاهر در این جمله وجود دارد، دقت است. اگر شخصی برای حل مسئله‌ای تنها پنج دقیقه زمان داشته باشد، با تمرکز و دقت روی آن مسئله، می‌تواند به کیفیت بالایی دست پیدا کند. پیتر زومتور، معمار مینیمالیست سوئیسی، نمونۀ‌ روشنی از این اشخاص است، معمار‌ی که با افراد اندکی کار می‌کند، استودیویی نه‌چندان بزرگ دارد و مدت زمان اجرای هریک از پروژه‌های او بین هشت تا ده سال است؛ اما دقت بسیار او، کارهای او را به کارهایی باکیفیت و یگانه تبدیل کرده است.

تانیزاکی خود فرد بسیار دقیقی بود و دقت کردن را به مخاطبانش نیز آموخت. در جست‌و‌جوی علت پدیده‌ها بودن و تعریف کردن آن‌ها با شفاف‌ترین صفات، گام‌ اول این مسیر است. او همچنین مطالعۀ‌ آثار قدیمی به مفهوم رولِوه کردن و درآوردن تناسبات و جزئیات را به قصد ساخت بنایی سنتی، بی‌فایده می‌داند. مسئلۀ‌ اصلی این نیست که آن معماران چه کرده‌اند؛ بلکه این است که در جست‌و‌جوی چه چیز‌ی بوده‌اند. به‌محض پرسیدن این سؤال، ما با مدرنیته روبه‌رو می‌شویم؛چرا که با مطالعۀ‌ الگوهایی که در گذشته جواب دادند می‌توان به بازآفرینی رسید.

در ادامۀ‌ جلسه، بحث مفصلی پیرامون نوستالژ‌ی‌گرایی و میل به بازگشت به دوران گذشته میان مهمانان شکل گرفت. علیرضا شلویر‌ی ضمن اشاره به بخش‌هایی از کتاب، اثر را از یک‌‌سو مرثیه‌ای نومیدانه بر زمانۀ‌ معاصر دانست و ازسویی دیگر کیفیت را عنصر‌ی ماندگار برشمرد که در طول تمام دوران‌ها، ارزش خود را حفظ کرده و جایگاهش را می‌یابد. او همچنین عقب‌ماندگی فرهنگی را از مهم‌ترین عوامل کاهش کیفیت خانه‌ها دانست. زمانی که معمار‌ی تبدیل به ابزار دست نظام سرمایه‌دار‌ی شود، از فرمی که می‌توانست انسان را از سرگشتگی نجات دهد به لوگویی مبدل می‌شود که صرفاً برای جای دادن انسان در خود ساخته شده است. در این وضعیت، دوام از بین خواهد رفت، دوامی که خود بزرگ‌ترین دشمن نظام سرمایه‌دار‌ی به حساب می‌آید.

فاطمه خدادادی در ادامه، به خصلت انعطاف‌پذیر‌ی در انسان اشاره کرد؛ خصلتی که موجب می‌شود او به وضعیت جدید عادت کرده و بتواند خود را با شرایط موجود وفق دهد. پرسش اینجاست که چرا با وجود این، ما همچنان میل بازگشت به گذشته را در سر می‌پرورانیم؟

شلویر‌ی این‌گونه به این پرسش پاسخ می‌دهد: انسان برای بقا به چیزهایی عادت می‌کند و چیزهایی را نیز صرفاً تحمل می‌کند؛ چرا که هیچ‌گونه هم‌خوانی‌ای با طبیعت او ندارد و در اولین فرصت از آن فرار می‌کند. انسان به چیز‌ی که با طبیعت او سازگار و هماهنگ نباشد، عادت نمی‌کند.

بررسی مفاهیمی چون سنت، مدرنیته و مدرنیزه شدن، مبحث دیگر‌ی بود که در طول جلسه به آن پرداخته شد.  امروزه از سنت در قالب مفهومی متعلق به گذشته و جدا از مدرنیته یاد می‌شود. بناهای به‌جامانده از دورۀ‌ صفوی و قاجار، هردو سنتی به شمار می‌آیند. انگار صفتی باشد که به هر پدیدۀ‌ قدیمی اطلاق می‌شود. اما آیا سنت صرفاً پدیده‌ای تمام‌شده‌ نسبت به دیروز است؟ علیرضا شلویر‌ی سنت را امر‌ی پویا می‌داند که هرگاه تکنولو‌ژ‌ی زمانه با فرهنگ آمیخته شود، رو به جلو حرکت می‌کند؛ اما زمانی که فرهنگ و بستر را از آن جدا کنیم، از سنت دور خواهیم شد. در هر حال، سنت مفهومی راکد نیست و به جریان خود ادامه خواهد داد. تقابل سنت و مدرنیته، به اندازه‌ای که در ایران موضوع بحث است، در غرب مسئله نیست. سنت می‌تواند مدرن باشد، چون تنها زمانی می‌تواند زنده باشد که روی امور همیشگی و بی‌زمان سوار شود.‌

محمدصادق خاجی، معمار و مدرس دانشگاه، نیز در ادامه به تشریح سیر مدرن شدن جوامع و تفاوت‌های میان مدرنیته و مدرنیزاسیون اشاره کرد: ما در ایران ظاهر‌ی مدرن پیدا کرده‌ایم، اما مفاهیم مدرن هیچگاه در ما رسوخ نکرده‌اند. از عوامل این روند، سیر تغییرات زبان و ادبیات است. در ژاپن، به مروز زمان ادبیات به زبان روز دنیا ترجمه شد؛ برای مثال کتاب در ستایش سایه‌ها زمانی نوشته شد که تحولات به‌وجودآمده، بر فرهنگ ژاپن تأثیر عمیقی گذاشته و حتی فرم رمان‌نویسی را تغییر داده بود. تانیزاکی نیز در این دوره کتابی نوشت که بر جامعه تأثیرگذار بود و این سیر ادامه پیدا کرد. چنین فرایندی در ایران، به‌دلیل عدم رشد زبان همگام با سایر زبان‌های زندۀ دنیا، ایجاد نشد و به عقب‌ماندگی در رسیدن به مفاهیم مدرن منجر شد.

در پایان جلسه، اعضای نشست پیرامون وضعیت فعلی معمار‌ی در ایران در طول دوره‌های مختلف تاریخی و تغییرات صورت‌گرفته در آن به گفت‌و‌گو پرداختند و به اهمیت مطالعه و نگارش آثار‌ی از جنس این کتاب در ایران اشاره کردند.

نگارنده: درسا گلابی

نمایش همه جمع کردن

آلبوم تصاویر