رجــــعتگـــاه

محور‌ی شرقی-غربی که تداعی‌کنندۀ سیر طلوع و غروب خورشید است و محور‌ی عمود بر آن که حیات و مرگ را یادآور‌ی می‌کند، این‌ها در کنار هم چلیپا را تشکیل می‌دهند. آیین خاک‌سپار‌ی در ایران شامل دو مرحله است: تطهیر و تدفین. میان این دو، مرز‌ی وجود دارد که در آن برای متوفی آمرزش می‌طلبند و توأمان با او خداحافظی می‌کنند. تطهیر و وداع در سطح زمین انجام می‌شود اما مرده را در عمق دفن می‌کنند.

آنچه در این طرح بازنمایی می‌شود، عکس آیین مرسوم خاک‌سپار‌ی است؛ متوفی را در عمق تطهیر می‌کنند و سپس در ارتفاعی بالاتر، به خاک می‌سپارند‌.

هر دین باتوجه به آموزه‌ها و تاریخ خود جهت خاصی را برای خود معین کرده که با دیگر‌ی تفاوتی، حائز اهمیت دارد؛ برای مثال در مسیحیت قبله شرق است و در اسلام جنوب غرب. به نظر می‌رسد ادیان برای وحدت و یکپارچگی بین انسان‌ها شکل گرفته‌اند، به همین علت می‌توان تشابهات زیادی بین آن‌ها پیدا کرد؛ مثلا آیین تطهیر هم در اسلام و هم در مسیحیت وجود دارد. در نتیجه فضای تطهیر و وداع باید فضایی منعطف باشد؛ فضایی دور از سوگرایی و برای تمام انسان‌ها. باید در نظر گرفت که افراد با هر دین و آیینی و بر اساس همان اصل یکپارچگی، بدون هیچ محدودیتی باید بتوانند در این فضای تطهیر و وداع، آیین و رسوم مخصوص خودشان را برای متوفی‌شان اجرا و در نهایت امر، با او وداع کنند.

 این دو محور عمود بر هم، مرکز‌ی را ایجاد می‌کنند، با تقویت این مرکز و کم‌کردن تاثیر سوگرایی، این فرم می‌تواند به تمام جهات عالم هستی اشاره کند و فضایی برای برگزار‌ی مراسم تمامی ادیان باشد‌. در این مرکز، فضایی شکل می‌گیرد که باز است؛ انسان با قرار گرفتن در این فضا، طلوع و غروب را بدون حد واسط مشاهده می‌کند. این اتمسفر مرکز‌ی با کلاوه‌هایی که گورها در آن قرار گرفته‌اند، احاطه شده است؛ یعنی به هر سمتی نماز میت خوانده شود، نگاه به سمت این کلاوه‌هاست.

گـورخانه

شهر مفهوم یک‌جانشینی را از قالب تولید و بارور‌ی خارج کرده است و انسان را – برخلاف روستاها – وارد چرخۀ تکرار فعالیت می‌کند. به این صورت، پویایی زیست از انسان‌ها گرفته می‌شود و تجربۀ زیست ماشینی بر حیات آن‌ها غلبه می‌کند. سیکل حیات ماشینی ایجاد شده در شهرها به نسبت وسعت و جغرافیای آن‌ها تفاوت چشم‌گیر‌ی دارد. با حرکت از شهرهای کوچک و در حاشیۀ مراکز استان‌ها به سوی کلان شهرها، زیست بکر، تقلیل یافته و حیات ماشینی قدرت می‌گیرد. چرخ‌دنده‌های حیات شهر‌ی با کوشش در استفادۀ شبانه روز از انسان‌ها، مفهوم زیست را به روزمرگی‌های بسته و چارچوب‌دار تقلیل می‌دهد.

برای حفظ پایدار‌ی این سیستم نیاز به احیای نیرو‌ی انسانی است، شهر این بار با ارائۀ تصاویر و تجربیات ساختگی، نظیر تفریحات مصنوع داخل شهر‌ی – قایق‌رانی یا ماهی‌گیر‌ی در دریاچه های مصنوعی شهرها، مال گردی – به این هدف خود می‌رسد. خانه هایی که با متراژ پایین، امروزه در شهرهای بزرگ ساخته می‌شوند و حتی در بعضی از کشورها نمونه‌های کپسولی آن‌ها را می‌بینیم، نمونه‌ای از قبرها هستند. قبرهایی که جریان حیات در آن‌ها تقلیل یافته و مرگ انسان را به آغوش می‌کشند.

گورخانه، بازنمایی از خانه‌های آپارتمانی شهرها است. قبرهایی در مقیاس خانه‌های کپسولی که در طبقات عمودی انتظام یافته اند. چهارپلۀ غیر هم‌سطح، فرم کلاوه‌ای «گورخانه » را همچون چلیپایی شکسته می‌نماید. چهار درگاه زیرین بنا در چهارگوشۀ آن از پایه، موجب سبکی بنا و شکنندگی آن می‌شود و به بیانی واضح‌تر می‌توان گفت که گورخانه همانند یک آپارتمان بر روی گسل، انتظار فروریختن خود را می‌کشد.

بالابر میانی تابوت را در طبقات به حرکت در می آورد؛ طبقاتی که بستگان فردِ بی‌جان در تابوت، انتظارش را می‌کشند. جسد کفن شده در میان تعداد اندکی از بستگانش وارد دخمه‌های بی‌نام و نشان می‌شود. نور تابیده شده از روزن‌ها، نشانه‌های روی قبرها را عیان می‌کند. نشانه‌هایی که تنها بازمانده از یاد جسم بی‌جان داخل قبرها هستند.