نقش میدان نقش جهان ملت
میدان نقش جهان در اصفهان یکی از برجستهترین آثار معماری و شهرسازی ایران در دوران صفویه بهشمار میآید. این میدان نهتنها فضایی عمومی برای تجمع مردم بود، بلکه نمادی از قدرت سیاسی شاهعباس اول و تجلی شکوه معماری آن دوره محسوب میشد. شکلگیری این میدان در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی قرن ۱۶ میلادی و بهویژه دوران سلطنت شاهعباس اول ریشه دارد.
پیش از آنکه اصفهان در زمان شاهعباس اول بهعنوان پایتخت انتخاب شود، این شهر نقشی ثانویه در ساختار حکومت صفویه داشت و بیشتر درگیر مسائل سیاسی و نظامی بود. در زمان شاهطهماسب اول، اصفهان یک شهر مرکزی و نظامی محسوب میشد، اما هنوز برای تبدیل شدن به یک پایتخت بزرگ و پررونق آمادگی نداشت. در واقع، در دوران شاهاسماعیل و شاهطهماسب، تبریز و سپس قزوین بهعنوان پایتختهای صفویه شناخته میشدند.
یکی از مهمترین نقاط عطف در تاریخ صفویه، تصمیم شاهعباس برای انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان بود. این تصمیم با هدف تحولات عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اتخاذ شد. موقعیت جغرافیایی ممتاز، شبکههای تجاری مهم و جاذبههای طبیعی، اصفهان را به گزینهای ایدهآل برای پایتختی تبدیل کرد.
شاهعباس برای تثبیت مشروعیت خود، نیاز به جامعهای یکپارچه و تعریف نوینی از رابطۀ میان حاکم و ملت داشت. به همین دلیل، ساخت میدان نقش جهان با محوریت عالیقاپو که نمایندۀ قدرت حکومت بود، شکل گرفت و مفهومی جدید از ارتباط میان حکومت و مردم به وجود آورد. میدان نقش جهان، علاوه بر اینکه یک فضای عمومی برای اجتماع مردم بود، با طراحی منحصربهفرد خود نشانگر اقتدار و مشروعیت شاهعباس بود. او از این فضا برای تقویت هویت ملی و مذهبی حکومت صفوی استفاده کرد. میدان نقش جهان، صحنۀ برگزاری جشنها، نمایشهای فرهنگی، مراسم نظامی و مناسک مذهبی بود که قدرت شاه را در هدایت جامعه به سوی نظم موردنظر او به نمایش میگذاشت.
این میدان میتواند بهعنوان نمادی دوسویه تعبیر شود که در آن جامعه به درون آن کشیده میشود و رابطۀ میان حاکم و ملت دگرگون میشود؛ گویی برای نخستین بار در تاریخ، رعایا به محوطهای شاهی وارد میشوند. جاهطلبیهای شاهعباس در این میدان تنها به ایجاد یک فضای تجمعی محدود نشد؛ بلکه نمادهایی از قدرت سیاسی و فرهنگی نیز در این فضا جای گرفت، چنانکه بازی چوگان برای اولین بار از بیابانها و دشتها به درون شهر منتقل شد.
علاوه بر این، نقش جهان بهعنوان دیاگرامی سراسربین عمل میکند که در آن، قدرت در مرکز حضور مستقیم ندارد. ناظر میدان دیگر تنها قدرت نیست، بلکه مرکزی تهی به وجود آمده که جامعه [ناظر تزریق شده] به شکل دیگری، قدرت و ایوان شاهی را مشاهده میکند؛ گویی پیش از تولد سراسربین، نقش جهان مبدل به سنتز آن شده بود و نظارت را میان حکومت و ملت تقسیم بندی کرده است. این طراحی نشاندهندۀ تغییر بنیادین در تعریف قدرت توسط شاهعباس بود.
در نهایت، میتوان گفت میدان نقش جهان چنان طراحی شده بود که حضور ضمنی قدرت در تمامی زوایا و فضاهای آن حس میشد. این معماری نه تنها به نمایش قدرت مرکزی کمک میکرد، بلکه تعاملات و فعالیتهای اجتماعی را نیز بهطور غیرمستقیم تحت نظارت قرار میداد و فاصلۀ میان جامعه و حکومت را کاهش میداد.
در معماری میدان نقش جهان، عالیقاپو بهعنوان نماد قدرت حکومتی، مسجد شاه (مسجد امام کنونی) بهعنوان نماد دین و مذهب و مسجد شیخ لطفالله بهعنوان نمادی از قدرت معنوی و اتحاد میان دولت و مذهب در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. این ترکیب، تجلی تفکری است که در آن حاکمیت، دین و جامعه در ساختاری یکپارچه و منسجم به نمایش گذاشته میشوند.