خانۀ دیوار‌ی شمارۀ دو: از فرم تا وضعیت

دومین اثر از سه‌گانۀ خانۀ دیوار‌ی جان هی‌دک، تنها نمونۀ ساخته‌شده از این مجموعه در آن دوره است. پیش‌تر در معرفی خانۀ دیوار‌ی شمارۀ یک، بیان شد که خانه‌های دیوار‌ی در تلاش برای ایجاد وضعیت هستند؛ وضعیتی که در حدود تأثیرات فضای معمارانه شکل می‌گیرد. امّا به نظر می‌رسد که تعریف وضعیت در هنر کار ساده‌ای نیست، چراکه وضعیت نه‌تنها به یک موقعیت عینی اشاره دارد، بلکه به نحوۀ ادراک و تجربهٔ سوژه از فضا نیز وابسته است. برای درک بهتر این مفهوم، می‌توان به سایر هنرها رجوع کرد. وضعیت در هنر را می‌توان شرایط یا موقعیت‌هایی دانست که سوژه را درون یک تجربۀ تازه قرار می‌دهند؛ تجربه‌ای که او را در مواجهه با جهان، خود، یا دیگر‌ی بازتعریف می‌کند. فرم هنر‌ی قادر است ما را در وضعیت‌هایی قرار دهد که از روزمرگی جدا شده و به نوعی بی‌مکانی یا تعلیق منجر شوند. سکوت شاعر میان دو بند شعر، تکرار ممتد یک نت در قطعه‌ای موسیقی، یا حتی شکست روایت در سینما، همگی نمونه‌هایی از این ظرفیت‌های فرم برای ایجاد وضعیت هستند. در تمامی این نمونه‌ها، ابژۀ هنر‌ی تنها به‌عنوان یک موجودیت مادی مطرح نیست، بلکه تأثیر آن بر سوژه وضعیت را خلق می‌کند.  به عبارت دیگر، وضعیت نه صرفاً به‌عنوان یک شرایط بیرونی، بلکه به‌عنوان چگونگی بودن سوژه در جهان درک می‌شود؛ چراکه هر سوژه همواره در یک وضعیت جسمانی، حسی و ادراکی خاص قرار دارد که تجربه‌اش را از فضا شکل می‌دهد.

در بازگشت به فرم خانۀ دیوار‌ی دوم، دیوار به‌عنوان عاملی تعیین‌کننده، وضعیت را برای سوژه تعریف می‌کند. همان‌طور که در تحلیل پیشین مطرح شد، دیوار در این خانه نه‌تنها دو سوی فضا را شکل می‌دهد، بلکه نسبت سوژه با فضا را نیز بازتعریف می‌کند. در آن‌سو، معمار‌ی به‌صورت اجزای تکه‌تکه و مجزا با رنگ‌هایی در طیفی از خاکستری سازمان یافته است؛ درحالی‌که در این‌سو، دیوار سوژه را از فاصله‌ای دورتر سوار کرده و به‌سوی توده‌های فضایی خانه هدایت می‌کند. در این مسیر، دیوار نه صرفاً عنصر‌ی تفکیک‌کننده، بلکه عنصر‌ی زمانی نیز هست؛ چراکه گذر از آن، تأخیر‌ی در مواجههٔ سوژه با فضا ایجاد می‌کند. با رسیدن به خانۀ دیوار‌ی شمارۀ دو، ایدۀ اولیۀ پروژه به بلوغ بیشتر‌ی دست یافته است. آن‌چه در خانهٔ دیوار‌ی شمارۀ یک به‌عنوان رمپ تعریف شده بود، اکنون در خانۀ دیوار‌ی شمارۀ دو به تونلی بدل شده است. در این پروژه دیگر فضاهای عملکردی بر روی اسلب‌های شیشه‌ای و در مرزهای شفاف تعریف نمی‌شوند، بلکه به درون احجام رنگی منتقل شده و بدون جرز مشترک، بر روی یکدیگر قرار گرفته‌اند. چنین تغییر‌ی، برهم‌کنش میان توده و فضا را به‌گونه‌ای رادیکال‌تر دگرگون کرده و پرسش‌هایی بنیادین دربارهٔ امکان تداوم، گسست، وضعیت در معمار‌ی مطرح می‌سازد. درنهایت، اگر خانۀ دیوار‌ی دوم را در چارچوب نظریۀ تأخر آیزنمن تحلیل کنیم، می‌توان آن را نوعی معمار‌ی دانست که نه در پی انسجام، بلکه در پی تعویق معناست. این پروژه از طریق تأکید بر عدم قطعیت و به تعویق انداختن مواجۀ سوژه با فرم، لحظه‌ای از ناآشنایی خلق می‌کند؛ لحظه‌ای که در آن، معمار‌ی نه به‌عنوان مجموعه‌ای از عملکردها، بلکه به‌مثابهٔ یک رویداد تجربه می‌شود.